حسین بیات | شهرآرانیوز؛ پیشنهاد یکی از دانش آموزان احمد واعظی، معلم بازنشسته مشهدی، باعث شد که دانش آموزان این معلم در روستای رودمعجن پس از پنجاه سال همدیگر را پیدا کنند تا عصر پنجشنبه یک بار دیگر در محل مدرسه حاتمی مشهد دوباره سر کلاس اولین معلم خود حاضر شوند. در این دیدار که به همت آموزش وپرورش خراسان رضوی و ناحیه ۴ مشهد برگزار شده بود، ۲۲ نفر از دانش آموزان این معلم قدیمی و بازنشسته پشت نیمکتهای کلاس نشستند تا یک بار دیگر شاگرد معلمی باشند که خواندن و نوشتن به آنها آموخت.
فضای کلاس صمیمی است. عین شروع سال تحصیلی که منتظر دیدن دوستان قدیمی خود بودیم. هر لحظه مرد یا زنی میان سال وارد میشود و میان چهرههای پشت نیمکت دنبال چشمهای آشنا میگردد. هنوز گشتنش تمام نشده که یکی از آنهایی که پشت نیمکت نشسته اسم شاگرد تازه آمده را بلند میگوید و فریاد شوق همه بلند میشوند. دیده بوسیها و مرور خاطرات شروع میشود؛ از لحظههایی میگویند که تجربه مشترک همه است و از چندوچون سالهای بی خبری میپرسند.
جای بعضی البته خیلی خالی است؛ آنهایی که شهید شده اند. آمده ها، اما جایشان را پرکرده اند؛ جای حسن استاد، محمدحسن مهدوی، محمد خوشدل، محمد حاجی پور، محمد خاکشور، علی درخشان، محمد مرادی، علی اکبر آرام، سید محمد حسامی، محمد تَف، عباس صادقی و گیلکی را که چند سال بعد شاگردی به جبهه رفتند و برنگشتند. عکسشان روی صندلی است تا آنها هم شاگرد این کلاس باشند.
چنین است که نیمکتها پر میشود و احمد واعظی سر کلاس میآید. آمدنش، اما فرق دارد. روی ویلچر میآید؛ زیرا سالها پیش در حادثه رانندگی توان پاهایش را ازدست داده است. همه میانه بغضی که نه پنهان است و نه آشکار به احترام معلم از جا بلند میشوند.
ابوالقاسم خسروی، نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی، یکی از شاگردان این کلاس است. او میگوید: مدرسه روستا که این روزها به نام شهید شجیعی نام گذاری شده در مجموع ۳۳ شهید تقدیم کشور کرده است که از این میان دوازده شهید شاگرد آقای واعظی بوده اند.
راضیه مرادی نیز که خود فرهنگی است و نیم قرن پیش دانش آموز این کلاس بوده است میگوید: آقای واعظی سالهای ۵۲ تا ۵۵ معلم و مدیر مدرسه ما بود. چند سال پیش آقای واعظی را پیدا کردیم و درباره سالهای حضورش در دبستان روستا پرسیدیم. او با شور و اشتیاق خاصی از دانش آموزانش یاد میکرد. برای همین به فکر افتادیم که یک دیدار صمیمی بین معلم و شاگردانش پس از نیم قرن ترتیب بدهیم.
او ادامه میدهد: با پیگیریهایی که صورت گرفت حدود سی نفر از شاگردان این معلم بازنشسته را پیدا کردیم و از آنها دعوت کردیم دوباره سر کلاس او بنشینند. خود آقای واعظی هم البته ۲۱ سال پیش بازنشسته شده بود، اما وقتی موضوع را شنید خیلی استقبال کرد.
کلاس اگرچه سرفصل درسی ندارد و بیشتر به خوش وبش و بیان خاطرات شاگردان و معلم میگذرد، اما در ذات خود جایگاه رفیع و ارجمند مقام معلمی را به حاضران درس میدهد. احمد واعظی در بیان حس و حال خود از این معلمی دوباره میگوید: دانش آموزان روستا که امروز برخی از آنها بر من منت گذاشته و به دیدارم آمده اند، بسیار بااخلاق و قدرشناس بودند. خوش حالم که کودکان دیروز شده اند مردان برومند و زنان سازنده امروز جامعه ما. چنین دانش آموزانی برای هر معلمی مایه افتخارند.
این معلم بازنشسته مشهدی به ساختار آموزشی گذشته کشور اشاره میکند و با بیان دشواریهای کار معلمی میافزاید: درگذشته که سطح سواد عمومی پایینتر بود، خانوادهها در روند آموزش کودک نقش چندانی نداشتند و همه سنگینی کار روی دوش معلم بود. آن روزها والدین خودشان را از روند آموزش کنار میکشیدند و درباره فرزندشان به معلم میگفتند: «گوشتش از شما و استخوانش از ما» این یعنی هر کاری خواستید برای تربیت و آموزشش بکنید. کار دشواری بود، چون تدریس همه پایههای درسی هم زمان در یک کلاس صورت میگرفت و مدیریت مدرسه هم با خود معلم بود. خوشبختانه والدین به جایگاه و اثرگذاری کمک خانواده در آموزش وپرورش واقف هستند و به معلم یاری میرسانند.
او در پایان به ذکر خاطرهای از نخستین روز اجرای طرح تغذیه رایگان در مدرسه میپردازد و میگوید: با یک وانت سیب و پرتقال و موز آوردند. من خودم تا آن روز موز نخورده بودم و فقط خواص و فوایدش را شنیده بودم. این شد که برای نخستین روز اجرای طرح تغذیه از همه بزرگان روستا دعوت کردیم. آن روز برای تغذیه موزها را بین دانش آموزان توزیع کردیم، اما یادم است خیلیها از آن خوششان نیامد و صحبتهای من و کدخدای روستا درباره مرغوب بودن موز کارساز نیفتاد.